حاج علی رئالی

نیاز به همکار دارم

تبلیغات تبلیغات

این‌قدر این آیه را تکرار کنید تا جوان‌های ما بپرسند «امر جامع یعنی چه؟»

بگذارید جوان‌های ما سؤال کنند: امر جامع یعنی چه؟ وقتی رسول خدا(ص) دعوت به امر جامع می‌کند، یعنی چه! علّامۀ طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: وقتی رسول‌خدا(ص) یک مسألۀ مهمّ دارای اولویّت از نظر جامعه را اعلام می‌کند و می‌فرماید «یک مسئلۀ مهم پیش آمده است» دیگر کسی نباید از مسجد و از نزد پیامبر(ص) بیرون برود! این شیوۀ اطاعت است. آداب اطاعت از ولیّ خدا را اینجا دارد به ما نشان می‌دهد.   http://panahian.ir/post/7299
ادامه مطلب

جلسه سوم

قصه‌های قرآنی - حضرت ابراهیم - ۲ یکی از مادران شجاع بابل به نام ورقه از خانه بیرون نرفت تا کسی نفهمه بارداره موقع تولد پسر خود به غاری پناه برد و آنجا زایمان کرد. ورقه اسم پسر خود را ابراهیم گذاشت. و او را چندسال در همان غار پنهان کرد. وقتی ابراهیم ۷ ساله شد، ورقه او را به شهر آورد. و چون پدر ابراهیم فوت کرده بود آذر عمویش سرپرستی او را بعهده گرفت. حفظ سوره یس عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ۴ . تَنزِیلَ ٱلۡعَزِیزِ ٱلرَّحِیمِ٥ بر راهى راست (قرار دارى)؛ . این قرآنى است که از سوى خداوند عزیز و رحیم نازل شده است.    
ادامه مطلب

جلسه چهارم

قصه‌های قرآنی - حضرت ابراهیم - ۳ [ ] مردم بابل بت‌ها رو میپرستیدند. [ ] برای بت‌های خود آب و غذا می‌آوردند. [ ] و چون فکر میکردند آن ها خدا هستند از بت کمک میخواستند. [ ] آذر عموی حضرت ابراهیم او را به بتخانه میبرد. [ ] اما ابراهیم مانند پدران خود یکتا پرست بود و دوست نداشت به آنجا برود. احکام زن باید در موقع نماز تمام بدن و موی خود را با پوششی که کاملاً بدن را می‌پوشاند بپوشاند، ولی پوشاندن صورت به مقداری که شستن آن در وضو واجب است و دستها تا مچ و پاها تا مفصل ساق لازم نیست.   حفظ قرآن - سوره یس لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أُنذِرَ ءَابَآؤُهُمۡ فَهُمۡ غَٰفِلُونَ٦ تا قومى را بیم دهى که پدرانشان انذار نشدند، از این رو آنان غافلند!   آموزش حفظ در کانال آپارات
ادامه مطلب

جلسه پنجم

قصه‌های قرآنی - حضرت ابراهیم - ۴ ابراهیم به آذر میگفت چگونه میتوانید بتهایی که با دست خودتان ساخته اید را بپرستید. اما آذر میگفت با این حرفها مرا خشمگین نکن و اگر خدایی غیر از این بتها بپرستی تو را سخت مجازات میکنم. ابراهیم تصمیم داشت به مردم بفهماند در پرستیدن بتها اشتباه میکنند. روز جشن بزرگ که اهالی شهر به خارج از شهر رفته بودند ابراهیم از فرصت استفاده کرد و رفت به بتخانه. به بتها گفت: چرا حرف نمیزنید؟ چرا از این مردم محافظت نمیکنید؟  ابراهیم وقتی به بتخانه رفت تمام بتها بجز بت بزرگ را شکست. تبر را بر روی بت بزرگ گذاشت و آمد بیرون. مردم وقتی از جشن برگشتند و با بتهای شکسته مواجه شدند چون ابراهیم تنها در شهر بود رفتند سراغ ابراهیم و او را به نزد نمرود بردند. اما ابراهیم خیلی خونسرد گفت: تبر که در دست بت بزرگ است چرا از او نمی‌پرسید؟ مردم توی دلشون به ابراهیم حق دادند اما از سر لجبازی از
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها